شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل
زدرد غربت توشهر،غرق آهم شد نگـاه گـرمِ تواز دور درنگاهم شد
همینکه نام توبُردم شکست دندانم سـلام دادم وتـنها هـمین گـناهم شد
چهزود مـردم کـوفه عـمارتم دادند بلـندمرتبه قصریکه قـتلگـاهم شد
وفـای امّت کوفی نماز مغـرب بود عـشا نـیامده اینقـوم سـدّراهـم شد
فریب مردم پیمانشکن نباید خورد میا که بیعـت نامـردمان سـپاهم شد
تمام شهـر مرا از امان خود راندند بهغیرخانۀ طوعهکه سرپناهم شد چه سخت غربت شب را به روزآوردم زلالصورت ماهت،هلال ماهم شد
به این امید که گودال،قسمتت نشود به کوچهای ته گودال، حربگاهم شد تـنـمقـنـاره قـصـابـخـانـههـارادیـد گمان کنم که همین با تووعدگاهم شد
ازایناراذل واوباش هرچه میآید زمـان هـرزگـی دشـمـن تـبـاهم شد قسم به چادر زینب میا به کوفه حسین وبیحیاترازاین خصمِ روسیاهم شد
ترابه فـاطمه سوگـند سیدی برگرد ببین که نیزۀ غربت چو تکیه گاهم شد